۱۳۹۲ آبان ۴, شنبه

تجربه ی مرگ

امروزهمین جوری که داشتم می آمدم دانشگاه، یکی از مسافرهای پروازی که تو نیویورک روی رودخانه ی هادسون فرود اضطراری کرده بود، داشت تو رادیو حرف می زد، به قول معروف یه تدتاک (TED Talk) بود. میگفت: توی اون لحظه ای که خلبان گفت "برای  برخورد شدید آماده بشید"، نزدیکی مرگ رو حس کردم. خیلی جالب اون لحظات کوتاه رو مرور کرد، ولی جالب ترین چیزی که گفت این بود: "در او لحظات به این نتیجه رسیدم که مرگ، چیز ترسناکی نیست".
همین طور که داشتم پارک می کردم و از پله ها می آمدم بالا، با خودم گفتم که اگه، کسی یا چیزی که می تو نه تجربه ی مرگ رو به آدمها بده، ازم بپرسه: "دوست داری این تجربه را داشته باشی؟"، چی می گم. خیلی لازم نبود بهش فکر کنم، لمس تجربه ی نزدیک به مرگ رو خیلی دوست دارم...

اینم یه لینک به این  تدتاک (TED Talk):

۱۳۹۲ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

هوای خانه

دیری است که سکوت کرده ایم و نمی گوییم
دلها چرکین، گلوها پر غبار
دوستان تنها
درنده گان رها، می درند و فریاد می کشند، در نقاب آرامش
و ما به امید دوباره ی آهنگ تو و صدای خویش

۱۳۹۰ اسفند ۱۳, شنبه

داستان ما و انتخاب هایمان

داستان عجیبی است، داستان مردمی درگیر با انتخاب هایشان. هر گوشه از گذشته و اکنون این مردم زیبا، لبریز از انتخابهای ناگزیر بوده و هست. مادران و پدران در اندیشه‌ی فرزندانشان و جوانان در جستجوی فردای خویش. مردمان این دیار از انتخاب‌هایی چنین دشوار خسته اند ولی زمانی برای آسودگی نمی‌یابند.

۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

دادگستری

چگونگی دادگستری، پرسشی است که آشفتگی فراوان در نهاد های اداره کننده‌ی جامعه، جدای از آزاد یا خود کامه بودن، ایجاد می‌کند. دشواری پایه‌ای در روبرویی با این پرسش، از آن جهت است که جدای از آزادی یک جامعه، هیچ ارتباطی میان خواست مردم و داد نمی‌توان یافت، که نمونه های تاریخی فراوانی بر این نکته گواه می‌دهند. چنان‌ که خواست بیشتر مردم بر گرفتن جان یک انسان بدون جرمی متناسب با این مجازات گواهی بر دادگری آن نمی‌باشد، اگر چه ٬٬درست بودن٬٬ و ٬٬متناسب٬٬ خود نیازمند تعریف شدن می‌باشند.
فرایند دادگستری، بدون شک، دشوار ترین و حساس ترین گام ها، در رسیدن به یک جامعه‌ی آزاد و سالم است. نگاهی کوتاه به نمونه های مختلف دادگستری، فرآیندهایی بر پایه‌ی، موارد دادگری پیشین، مانند آن چه در ایالات متحده پیاده می‌شود، قوانین از پیش نوشته شده، که ساختار داددگستری بیشتر کشور‌های اروپایی می‌باشد، و قوانین دینی را جلوه گر می‌سازد. اگر چه مللی با قوانین دینی، هم در کل، ازیک قانون از پیش نوشته شده استفاده می کنند.


ساختمان دادگاه عالی
Picture: Wikipedia
در دیگر سو، دادگستری بر پایه ی قوانین دینی، تفاوتی میان پیروان و دیگر بخش های جامعه نمی‌گذارد، و همچنین قوانین دینی، بنا به دیدگاه مجریان رنگ های گوناگونی به خود می‌گیرند، که دشواری های بسیاری را سبب می شود. نمونه‌های دادگستری بر پایه‌ی این روند، نه تنها دادگر نبوده، بلکه گاهی بسیار دهشتناک هم بوده است.
دادگاه عالی، فرآیندی که در ایالات متحده پیاده شده است، بر اساس دادگری‌های پیشین می باشد. رییس جمهور نماینده‌ی خود را با نظر سنا به دادگاه عالی روانه می‌کند. اعضای این نهاد ۹ نفره، از بالاترین مرتبه ی دادگستری برخوردار می‌باشند.
دادگري در دادگاه عالي محدوديت زماني نداشته و به روال معمول، نمايندگانی از رئيس جمهور هاي متفاوت، در یک دادگاه، امور پیش رو را بررسی می‌کنند.
اين فرايند نمایندگانی از ديدگاه هاي گوناگون، در دوره های متفاوت را، بنا به دیدگاه رییس جمهور، به دادگاه روانه می کند. در بسیاری موارد نحوه ی اجرا و خوانده شدن قوانین و دادگری های پیشین، بر پایه ی دیدگاه های سیاسی و آیینی دادگر‌ها می باشد، در تاریخ فراتر از ۲۰۰ ساله‌ی دادگاه، این نخستین باری است که هیچ یک از اعضای دادگاه پروتستان نمی‌‌باشند. گرایش دینی ۳ دادگر، یهودی و باقی کاتولیک می‌باشد. هم اکنون دادگاه عالی ۴ عضو اصول گرا و همین تعداد عضو روشن فکر داشته، که اهمیت ویژه ای به دیدگاه های نفر نهم ، که در سرنوشت ساز ترین موارد با اصول گرایان هم فکر بوده است، می‌دهد.
اگر چه دادگری بر پایه ی جهت گیری های دینی و سیاسی بر پایه‌ی داد نبوده و نباید مکانی در دیدگاه‌های دادگاه داشته باشد، این جریان‌ها در خوشبینانه ترین شکل، نقش ویژه ای را در انتخاب اعضای دادگاه بازی می کنند. اگر چه این ساختار دارای کمبودهایی می‌باشد که آسیپ پذیری آن را در پی دارد، دیدگاه های گوناگون وارد شده به دادگاه، می‌تواند بستری برای بهبود این کمبودها باشد. در این ساختار هم به گونه ای دادگری با سنگ تفکرات عمومی وزن می شود.
پیچیدگی‌های نهان در فرآیند دادگستری گسترده تر و پایه ای تر از دیگر بخش های یک جامعه است. ناکارمدی این فرآیند و ناامیدی مردم به آن، جدای ازمیزان همخوانی یک ساختار با دادگری، تاریک ترین سرانجام ها را به همراه دارد.

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

چه می‌توان کرد

از زمانه ای که، نالش درونی اش را در گوشت زمزمه می‌کند، و از فریاد هر روزه ی انسانها و تلاطمی که در جان هستی می‌اندازد، باید گفت، نوشت و آواز کرد.

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

هنر مبارزه

مدتی پیش مرسدس سوسا در سن ۷۴ سالگی درگذشت. او یکی از بزرگترین و تاثیر گذارترین خوانندگان آرژانتین و آمریکای جنوبی بود. بعد از این که در آرژانتین یک ر‌‌ژیم نظامی در ‍پی یک کودتا در سال ۱۹۷۶ میلادی قدرت رو به دست گرفت، خفقان شدید‌ی رو حاکم کرد. سوسا در جریان یک اجرا در شهری که تعداد زیادی از دانشجویان به دست ارتش کشته شده بودند، در حالی که روی صحنه بود، دستگیر شد. سوسا بعد از ممنوعیت اجرای کارهاش، کشور رو ترک کرد. در اون سالها، خیلی از کارهای سوسا شدیدا سیاسی و اجتماعی بودند.

یکی از معروفترین کارهای سوسا


ویکتور هارا شاعر و خواننده‌ی شیلیایی بود که بعد از کودتای نظامی تحت حمایت آمریکا، همراه با هزاران نفر دیگر بعد از شکنجه‌ی شدید کشته شد. ماهیت غم‌انگیز مرگ ویکتور در کنار شعر‌هایش، او را به یک نماد تبدیل کرد.

A tribute to Victor Jara by Sosa


در زمان اوج گرفتن اعتراضات مردمی ایران قبل از سال ۵۷، اشعار و آثار گوناگونی معنا و مفهوم ویژه‌ای پیدا کردند.
سر اومد زمستون، از شاعری که نمی شناسمش، با ترنم گوش نوازش به سمبلی برای خوش‌امد گویی به روزهای بهتر تبدیل شده.

یک اجرای خانگی بسیار زیبا از‍‍ سراومد زمستون


یار دبستانی من، شعری از منصور تهرانی، شاعر ترکمن، که برای اولین بار با صدای فریدون فروغی در فیلم فریاد تا ترور اجرا شد. مدتهاست که در اعتراضات دانشجویی هم‌خوانی می‌شود.
اشعار و آثار هنری گوناگون از حرکت آزادی‌خواهانه مردم ایران از مشروطه تا به امروز الهام گرفته‌اند. هنرمندان مانند یک نشانه برای حرکت های اجتماعی هستند. زمانی که شرایط گونانون به گونه ای احساس هنری را بر می انگیزند، نشانه‌ی تغییری در درون جامعه است. فراوانی آثار هنری، بعد از حوادث اخیر ایران، نشان از جنبشی سبز و بومی می‌دهد. مقایسه آثار خلق شده، قبل و بعد از حوادث اخیر، فورانی درونی را در جامعه نشان می‌دهد. شاید سالها بعد از این، ارزش این هنر سبز نمود بیشتری داشته باشد.

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

تاراج آرامش

وطن، در یاد و خاطره‌ام همیشگی وجاودانی، اگر چه انگار، دیر‌گاهی است که چهره ات، آماج سیلی های بی‌امان شده‌است. کی و چگونه سبزیت خار چشم سیاه اندیشان بی‌هویت شد. وطن‌دوستی را عجیب هوایی غبار آلود گرفته است. با بوی زمین تازه باران‌زده، یاد لحظه لحظه ی بودن با وطنی که در یاد داری می افتی، ولی امان از تلنگور سنگین حقیقت، که چهره‌ی شهرم را جلادان ریا کار خونین کرده و پیکرش را دریده‌اند. سهمگین باری است این جدایی، با خود زمزمه می کنی که چه توان کرد، انگار تا بودست همین بودست. انگار چند سالی که وطنت تو را در آغوش داشت، شیطان در کاخ سیاهش، یارانش را می‌پروراند. دلت را به وعده‌ی او که وعده‌اش نگهداشته است ،آسوده می‌کنی. ولی انگار آرامی نیست، انسان وطن به تاراج رفته را.